• دوشنبه 3 دی 03

 قاسم نعمتی

حضرت رقیه -( با من و عمر ِکَمَم دست زمان بد تا کرد )

2212
0

با من و عمر ِکَمَم دست زمان بد تا کرد
موقع قدکشی ام بود که پشتم تا کرد

دورهایت زدی و نوبت ما شد امشب
چشم کم سوی مرا آمدنت بینا کرد

لذتی دارد عجب بوسه ی دو لب تشنه
وقت برخوردبهم زخم دو لب سر وا کرد

نوه ی فاطمه بودم سندش را دشمن
با کف پا به روی چادر من امضا کرد

همه ی صورت من قدر ِکفِ دستی نیست
دور از دیده ی تو عقده ی خود را وا کرد

عمو عباس کجا بود ببیند آن شب
به سرم داد زد آنقدر مرا دعوا کرد

ناسزا گفت و به گریه دهنش را بستم
دشمنت را نفس فاطمی ام رسوا کرد

بی کفن دفن شدم ای پدر بی کفنم
داغ مجنون همه جا تازه غم لیلا کرد

دختر بی ادبی مسخره میکرد مرا
دو سه تا پارگی از روسری ام پیدا کرد

عمر یک ظرفِ ترک دار به ضربی بسته ست
عمه بر دست مرا برده و جابجا کرد

عمه هربار که با گریه بغل کرد مرا
یاد آن صورت نیلی شده ی زهرا کرد

شاعر : قاسم نعمتی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:48
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران