ای دختر خیرالنساء جانم رقیه
ای کوثر کرببلا جانم رقیه
مقام او خلاصه در یذهب عنکم
ای مظهر صدق و صفا جانم رقیه
صف بسته بودند از ازل بر سر خوانش
ذکر تمام انبیا جانم رقیه
چون عمه اوعالمه ی دین نبی بود
ملیکه ی ویرانه ها جانم رقیه
بوده عصای دست زینب وقت غصه
برهم زن شام بلا جانم رقیه
با مشت کوچکش شکسته کاخ در شام
با صولتی چون مرتضی جانم رقیه
با گریه اش خواب از دو چشم ظلم بگرفت
چون فاطمه ام البکاء جانم رقیه
آن دم یزید دو دست خود بر روی گوشش
می گفت بس کن ای خدا جانم رقیه
اصغر در آغوش کسی آروم نمی شد
می گفت بین گریه ها جانم رقیه
عباس حیدر قبل هر جنگ و نبردش
می گفت من را کن دعا جانم رقیه
وارث پرچم حسین در شام او بود
ای بر علمداری سزا جانم رقیه
حریم پاک و کوچکش در شام گشته
سفارت کرببلا جانم رقیه
بدان که او عمه ی صاحب الزمان است
ای دلبر منجی ما جانم رقیه
آن دم که آید مهدی فاطمه از راه
گردد گنبدش طلا جانم رقیه
کرببلا رفتن تو بدان محال است
اگر نگویی تو رسا جانم رقیه
شاعر : رضا تاجیک
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 20:44
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه