آمده امشب کنج ويرانه ميهمانم
ميهمانم را روي دامانم مي نشانم
بوسه از رويش مي گيرم امشب
در کنـار او مي ميرم امشب (2)
بابا بابا يابن الزهرا بابا بابا يابن الزهرا
* * * * * * * * * *
ديـدنـي بـاشـد کنج ويـرانـه اعتکافم
اين طبق باشد کعبه و من هم در طوافم
گـرچـه سـر تـا پا اندوه و دردم
تـا نـفـس دارم دورت بـگـردم
بابا بابا يابن الزهرا بابا بابا يابن الزهرا
* * * * * * * * * *
اي سر پر خون بين چه آوردي بر سر من
اي مسيحايـم شـد نـفـسـهاي آخـر من
اي ز جان بهتر من نيمه جانم
گرچه طفلم من قامت کمانم
بابا بابا يابن الزهرا بابا بابا يابن الزهرا
شاعر : سید محسن حسینی
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 20:57
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
سید محسن حسینی
ارسال دیدگاه