مي خوابم ببينم نوازشاي پدر خدايا باباجون نيومدش ز سفر
بوسه فرستاده بابام براي زخماي پاهام ز روي نيزه ي غم
بنفشه ي زير چشمام شکفته تو خزون شام تو وعده گاه ستم
ستاره هاي صورتم بهونه هاي غربتم حکايت اينه پدر اومده به زيارتم
مي خوابم ببينم نوازشاي پدر خدايا باباجون نيومدش ز سفر
*****
هميشه تو غصه عمه کنار مني نميتوني عمه شونه به موم بزني
موهاي سوخته ام عمه نداره ديگه نيازي به شونه و گل سر
براي خواهش آخر يه روسري سر من کن نبينه چشم پدر
فاتحه ي منوبخون که رفتنيم عمه جون ميرم که زخماي تنم بدم به فاطمه نشون
مي خوابم ببينم نوازشاي پدر خدايا باباجون نيومدش ز سفر
*****
مي خونم دوباره با سينه ي پر شور سلام علي قلب الزينب الصبور
پينه به دست کوچيکم نشون رابطه ي من با خاک ويرونسراست
نمي کنم يه شکايت به عمه ام ز اسارت که قول من به باباست
تازيانه هاي ستم هميشه داد خجالتم ناله ها مي کشم و زجر مياد برا عيادتم
مي خوابم ببينم نوازشاي پدر خدايا باباجون نيومدش ز سفر
شاعر : رضا تاجیک
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 21:14
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه