• سه شنبه 15 آبان 03


شعری برای شهادت مادر سادات (امتحان همینه)

4497

 

اونا که فصل بهارو به روز سیاه کشوندن

جمع شدن با چن تا هیزم باغ لاله روز سوزوندن

جاری شدپایین چشمات چشمه آب کبودی

بال پروازت شکسته توی آسمون دودی

زخمی شد درخت عمرت وقتی که تبر پا می زد

غیرتش خرج نگا شد هر کسی دلش جا می زد


اونا که روزیشونو از سفره لطف تو بردن

عمریه آب حیات از چشمه مهر تو خوردن

چی شد از صدای سیب گریه بهشتی خستن

پل اعتراضشون رو به روی اشک تو بستن

ریسمون انداختن به جون دستای حیدر کرار

بوسه گاه مصطفی رو میخ زدن به قاب دیوار

قدر یوسف شما رو ندونستن و فروختن

برای قامت خونت پیرهن عزا می دوختن

پاشیدن نمک به روی صدای زخمی خونه

علی رو تنها گذاشتن بدون عذر وبهونه

شما یکتنه خودت رو به آب و آتیش کشیدی

از دهان تازیانه حرف نا مربوط شنیدی

آخرش این نا مرادی جوابش می رسه از راه

همین آدما یه روزی می افتن از چاله تو چاه

باشه امتحان همینه زمونه داره تموشا

چی میگن اگه سوال کرد جواب خدا رو فردا

یه روز ی می یاد اقامون بر می داره ذوالفقارو

با همون هیزم اون روز می زنه آتیش اونارو

کربلایی محسن

  • یکشنبه
  • 19
  • اردیبهشت
  • 1389
  • ساعت
  • 19:6
  • نوشته شده توسط
  • کربلایی محسن بختیاری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران