• شنبه 1 اردیبهشت 03

 یوسف رحیمی

اصحاب امام حسین(ع)-جناب وَهَبِ بنِ عبدالله -( عاشقی از تبار شیدایی )

1187


عاشقی از تبار شیدایی

در دیار فراق ساکن بود

بین یک خیمه در دل صحرا

گوشه ای از عراق ساکن بود

 

روزی از سمت خیمه اش حس کرد

عطر و بوی خود مسیحا را

در دل خاک خشک صحرا دید

رد پای زلال دریا را

 

در هوای مسیح خود ناگاه

دید از شوق پر در آورده ست

دید از کاروان عشّاق ِ

حضرت عشق سر در آورده ست

 

شیعه شد در حضور مولایش

با نگاهی دلش خدایی شد

قبله اش ، کعبه اش ، حسین شد و

حاجی عشق و کربلایی شد

 

آمده با صحابه ی رحمت

همدم مسلم و زهیر شود

آمده عشق را بیاموزد

آمده عاقبت به خیر شود

 

واپسین لحظه ها رسید از راه

لحظه های غریب عاشورا

پیش چشمان خون گرفته ی عشق

ناگهان شد منای خون بر پا

 

شده دنیا براش مثل قفس

آه حالا دو بال می‌خواهد

آمده در حضور حضرت عشق

اذن رزم و قتال می‌خواهد

 

آه با اینکه تازه داماد است

دل سپرده به عشق ناب تری

می‌رود تا وصال حضرت دوست

با تبِ عشق بی حساب تری

 

می رود تا در این غریبستان

دل و جان را فدای یار کند

به روی دست خود سر آورده

تا که در راه حق نثار کند

 

مادرش گفت عاشقانه برو

تا که دل را به آسمان بدهی

گفت شرط رضایتم این است

در هوای حسین جان بدهی

 

تیغ زد بی قرار و بی پروا

حاجتش را چنین روا کردند

پیش چشمان مادری بی تاب

سر او را ز تن جدا کردند

 

پیش پاهای مادرش انداخت

قاتلش آن سر منور را

همه ی دشت شد سراپا چشم

تا ببیند شکوه مادر را

 

محشری آفرید مادر هم

بین میدان سر پسر در دست

آنقدر جان فشاند تا آخر

به شهیدان کربلا پیوست

شاعر : یوسف رحیمی

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 7:19
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران