این شنیدم چون به دشت کربلا
خیمـه زد سـرحلقـۀ اهـل ولا
بــر حبیببنمظاهـر نامـه داد
نامـه نه! یـک کوه آتش از نهاد
نامهای بنـوشت بـا متن عجیب
یا حبیبی! من غریبم من غریب
ای ز دوران جـوانـی یــار مــا
همچنان عبـاس ما غمخـوار ما
تو حبیبـی لیـک محبوب منی
طالـب حقـی و مطلـوب منـی
شهد تو از دست ما جام بلاست
وعدۀ ما بـا تو دشت کربـلاست
تا کنی رخسار خود از خون خضاب
رو بـه دشت کربلا کن با شتاب
کرد قاصد روی در شهر حبیب
نامــه را آورد از بهــر حبیـب
همسرش گفتا حبیب! این نامه چیست؟
گفت پیغـام حسینبنعلـیست
نـامـه داده از زمیــن کـــربلا
کای وجـودت عـاشق تیـر بـلا!
یا حبیبـی یا حبیبـی یا حبیب
من غریبم من غریبم من غریب
آن زن زهـرایــی نیکـوخصـال
کرد از آن پیر عاشق این سؤال
کای حبیبِ عتـرت خیـرالبشر!
کی کنی بر بذل جان، عزم سفر؟
او که بـودی بـا امـامش ارتباط
کـرد نـزد همسر خـود احتیاط
گفت بـودم در جوانـی شیرمرد
حال میآید چـه کار از پیرمرد؟
گرچـه مـرد تیغ و مرد جوشنم
نیسـت نیـروی جوانـی در تنـم
زن چو این پاسخ ز یار خود شنید
دست برد و مقنعه از سر کشید
بـر سر آن شیـردل پرتـاب کرد
یـار خود را از خجـالت آب کرد
گفت بنشین در سرای خود چو زن
پیش من دیگر دم از مردی نزن
یوسف زهراست در صحرا غریب
شرم از زهرا نـداری ای حبیب؟
ریخت اشک از دیدۀ آن پیرمرد
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
گفت ای زن بعد من گیری عزا
سر نهی بر خاک، بی آب و غذا
زن بگفتـا از چـه داری واهمـه؟
جان مـن قربـان آل فاطمـه
چون حبیب از یار، این پاسخ شنفت
اشک شوقش ریخت بر رخسار و گفت:
کـای کنیــز آل ختــمالمرسلین!
آفریـن بــر تــو زنِ مــردآفـرین
مــن از اول کربـــلایـی بــودهام
بــا نثــار جـان ولایــی بــودهام
بیـم از آنـم بـود ای نیکـوخصـال
کـه تـو نگـذاری روم سـوی قتال
همسرم! آسـوده خاطـر باش، من
از ولادت بــر تنـم کــردم کفـن
من بـه شـوق جانفشانی راهیام
هـرچــه آیـد پـیش، ثاراللّهـیام
میروم در کوی جانـان بـا شتاب
تا محاسن را کنم از خون خضاب
سینـۀ مـن از ولادت منجلیست
خون من وقف حسینبنعلـیست
مـیروم تــا در حضـور رهبـرم
با لب عطشان جـدا گردد سـرم
عــاقبت آن عــاشق دلبــاخته
جان خود را وقف جانان ساخته
بـود از بـس تشنــۀ جــام بـلا
گشت خونش وقـف خاک کربلا
پیکرش شد دفن در خاک حسین
در کنار جسم صد چاک حسین
وقف جانان شد سر و جان حبیب
جان «میثم» بـاد قربـان حبیب
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 15
- مهر
- 1395
- ساعت
- 7:25
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه