نمی تونم برادرم چشاتو گریون ببینم
دست روی دست بذارم و تو رو پریشون ببینم 2
دلم داره شور می زنه اشکای چشمام می ریزه
دلیل بغض تو گلوم این روزای غم انگیزه 2
کاشکی من، حسین مرد بودم، برات جون فدا میکردم
جونمو، منم هدیه به، شه کربلا میکردم 2
آقا، گلای من، پیش، اصغر تو، اصلاً، قابل نداره
آقا، بوی سیبِ، دشت، کرببلات، رو دل، مرهم میذاره
زندگی بی تو چه فایده داره
دلم غمین این روزگاره
داداش حسین جان 4
دسته گلام نمیتونن همینطور آروم بشینن
نمیتونن زینبو با دستای بسته ببینن 2
طاقت ندارن ببینن خیمه رو بین شعله ها
هر جا بری باهات میان حتی تا روی نیزه ها 2
اشکاشون به من میگه که تعصب رو دایی دارن
غنچه هام حسین طاقت اسیر دیدنو ندارن 2
اینها، نمیتونن، تو شام، دست منو، توی، زنجیر ببینن
اشک، دخترتو، توی، ویرونه ها، زار و، دلگیر ببینن
بذار برن تا بشن فداییت
حاجی عشق کرببلاییت
داداش حسین جان 4
شاعر : رضا تاجیک
- پنج شنبه
- 15
- مهر
- 1395
- ساعت
- 23:33
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه