بيا مادر بيا مادر دل و ز غم رها كن
بيا بايك خدا حافظ دعا به حال ما كن
پر از شرر دلامون داريم مي ريم به ميدون
پيش چشاي دايي چشات نباشه گريون
عزيزانم ندارم من به جز شما اميدي
تو اين صحرا نشد پيدا كبوتر سپيدي
بپر ز روي دستام به پيش چشم دريام
ز غربت حسينم داره مي لرزه پاهام
حسين جانم گل آوردم براي چشم خونت
آخه مي خوام نمونه غم رو قلب مهربونت
دلم نداره طاقت شدم اسير محنت
ديدم به پاي اكبر نشستي غرق غربت
شاعر : احسان جاودان
- جمعه
- 16
- مهر
- 1395
- ساعت
- 0:1
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
احسان جاودان
ارسال دیدگاه