زخم سکوت و خندۀ اصغر ز یک طرف
خندیدن و هیاهوی لشگر ز یک طرف
تحت فشار بودم و چاره نداشتم
جانم گرفت گریۀ مادر ز یک طرف
اشک رباب از طرفی می دهد عذاب
بُهت نگاهِ خواهر و دختر ز یک طرف
من را ز یک طرف غم تو می کُشد علی
شمشیر و تیر و نیزه و خنجر ز یک طرف
از بس که نازک است شکسته ز هر دو سمت
با اینکه خورده تیر به حنجر ز یک طرف
طوری درید ، تیر گلو را که روی دست
افتاد تن ز یک طرف و سر ز یک طرف
تیر سه پر شکست پرت را ولی عجیب
یک پر ز یک طرف پر دیگر ز یک طرف
قنداقه ات ز یک طرف و دست ساقی ام
گردد شفیع عرصۀ محشر ز یک طرف
مهدی مقیمی
- شنبه
- 17
- مهر
- 1395
- ساعت
- 14:0
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه