• دوشنبه 3 دی 03


شب عاشورا -( ناقه ها میروند من باید )

1306

ناقه ها میروند من باید

کودکان تورا سوار کنم

نه على اکبر(ع) است نه عباس(ع)

من خودم را بگو چکار کنم؟



 



خنجرش را کشیدم اما شمر

خنجرش را کشید از دستم

سر حلقوم تو نمیدانى

چقدر خون چکید از دستم



تیغ و شمشیر و سنگ و تیر و عصا

همگى با تن تو ضد شده اند

نوک سرنیزه ها مقابل من

بر علیه تو متحد شده اند



آنقدر گریه کرده ام دیگر

سو در این چشمهاى تارم نیست

بین شمر و سنان و حرمله،آه…

شش برادر یکى کنارم نیست



تشنه اى؟ گریه میکنم آنقدر

تا که دریا شود از اشکم دشت

تشنه اى تا ابد نمیفهمد

به لب خشک و تشنه ات چه گذشت



از دم خیمه تا دم گودال

آنقدر بین راه افتادم

صحنه هاى مصاف تو با شمر

نرود تا قیامت از یادم



این حسین من است یا الله

اینکه افتاده در ته گودال

اینکه هرلحظه میخورد تیغى

اینکه هرلحظه میرود از حال



همه ى خانواده ام رفتند

نه پدر جان نه مادرم مانده

تو بمان پیش من بگویم تا

لااقل یک برادرم مانده


شاعر : حامد جولازاده

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:45
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران