برادر بیا که شدم بی تاب برادر بیا و من و دریاب
بیا علقمه حضرت خورشید که افتاده از آسمون مهتاب
حلالم کن، حلالم کن، که خالی شد مشک من از آب 2
نمی تونم از جا پاشم آخه / دوتا دستام از جسمم افتاده
بمیره اباالفضل که از غصه / توو رخسار آقام غم افتاده 2
تنم افتاده، علم افتاده، چشاشون به حرم افتاده
عباس اباالفضل 4
بذار که بمونه تنم اینجا من و سمت خیمه نبر آقا
به زنها بگو زینتاشون و در آرن از دستا و پاها
اینا پستن، همه مستن، بیان سمت خیمه واویلا 2
نشستی تو بالا سرم اما / چشام داره وقتی رو می بینه
که تنهایی و دشمنت داره / با چکمه روی سینه می شینه 2
دل من خونه، این و میدونه، چیزی از جسمت نمی مونه
عباس اباالفضل
شاعر : محمد بیابانی
- شنبه
- 17
- مهر
- 1395
- ساعت
- 19:52
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
محمد بیابانی
ارسال دیدگاه