زمزمه ی آب��
خوش اومدی
چند روزِ چش به رام، زیبائیت محشره
کوه بین دریا، زیبائیش بیشتره ۲
خوش اومدی
حالا که اومدی میشه تبرّکم کنی؟
بنوشی از من و خجالتم رو کم کنی
کاش میشدم یه شوره زارِ خشک و پر نمک
امّا نمیدیدم لبات شده پر از ترک
آقا لبی تر کن۲، سقای تشنه ی حرم 3
حضرت عباس(ع) ��
آبِ روان
انقدر نمک به این، زخم جگر نپاش
تو خیمه تشنه اند، آقام و بچه هاش 2
آبِ روان
موج میزنی خبر نداری از تو خیمه ها
که بچه ها شکم گذاشتن رو نمِ خاکا
کاشکی به جای مَشکی که تا اینجا آوردم
عموش بمیره! اصغر و دریا میاوردم
یا جونمو میدم۲، یا مشک و خیمه میبرم 3
زبانحال اباعبدالله(ع)��
داداش پاشو
بعیدِ معجزه، از این سپاه شر
چه جور منافقا، کردن شقّ القمر؟ 2
داداش پاشو
داشتم میومدم اینجا سکینه پیغام داد
با گریه گفت آب نمیخوایم، فقط بگو بیاد
تکیه به من بده بریم امیر قافله
و گرنه وا میشه به خیمه پای حرمله
چطور بدون تو ۲، به سمت خیمه ها برم
شاعر : عبدالله باقری
- شنبه
- 17
- مهر
- 1395
- ساعت
- 20:25
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه