تا انتهای مرز جاده گریه کردم
این جاده را پای پیاده گریه کردم
کل مسیر از اشک هایم مست می شد
انگار چندین جرعه باده گریه کردم
پای برهنه راه می رفتند و من هم
این صحنه ها را فوقالعاده گریه کردم
بوی غذای گرم باعث شد که هر روز
موکب به موکب بی اراده گریه کردم
مردی صدا میکرد “اُشرُب مای زائر”
آنقدر با این حرف ساده گریه کردم
روی قلم دوش عمو ها دختری بود
پشت سر این خانواده گریه کردم
روز چهلم روبروی گنبد شاه
جای رقیه ایستاده گریه کردم
بالای سر بر شاه بی سر روضه خواندم
پایین پا بر شاهزاده گریه کردم
شاعر : علی کاوند
- یکشنبه
- 18
- مهر
- 1395
- ساعت
- 6:2
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
علی کاوند
ارسال دیدگاه