وقتی که نان فقر را دندان گرفتم
از دست او بوسه به جای نان گرفتم
گفته اند کفر است نخواهد شد ولی من
حاجات را از این خداوندان گرفتم
هر چند رعیت زاده ام اما زرنگم
با گریه هایم مزد از سلطان گرفتم
با ابروی بُرنده اش خون مرا ریخت
با خون پامالش حنابندان گرفتم
وقتی زلیخا کور شد میگفت یوسف
دیدی چگونه از خودم تاوان گرفتم
تنها برای صاحب خود پارس میکرد
درس بزرگی از سگ دربان گرفتم
میخواستم بازار یارم گرم باشد
اما کنار حجره اش دکان گرفتم
دردم فراقش است و درمانم وصالش
از اربعینش درد بی درمان گرفتم
نگذاشت پشتم تا شود چون تا شدم من
سینی چای روضه و قندان گرفتم
قربانی ام اما ده ذالحجه ام را
از اشتیاقم سوم شعبان گرفتم
فورا سر قاری قران یادم افتاد
وقتی شب احیا سرم قرآن گرفتم
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هشتم محرم 95
- سه شنبه
- 20
- مهر
- 1395
- ساعت
- 8:26
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه