می دهد از غم خبر حال خراب ذوالجناح
اضطراب افکنده بردل اضطراب ذوالجناح
عشق مجنون گشت در دشت و بیابان بلا
چرخ افتاد از نفس پیش شتاب ذوالجناح
محشرکبری به پا شد ازحرم تا قتلگاه
انقلابی شد عیان از انقلاب ذوالجناح
دشت را کرده پُر از نور خداوند مبین
آفتاب افتاده گویا از رکاب ذوالجناح
ازگلی پرپر شده آورده با خود او خبر
ازگل زهرا بود بوی گلاب ذوالجناح
آتشی افتاد در بین حرم با دیدنش
ملتهب شد قلبها از التهاب ذوالجناح
درحرم وقتی که آمد از سؤال اهلبیت
الظیمه الظیمه شد جواب ذوالجناح
چون نگاه او به حال زینب کبری فتاد
موج زد آشوب و غم در پیچ و تاب ذوالجناح
گریه های کودکان منتظر آتش فکند
بر وجود زخمی و جان کباب ذوالجناح
بس که زد سر بر زمین جان داد از داغ امام
جان فدای چهرۀ از خون خضاب ذوالجناح
ای«وفائی» هرکه دارد دردلش مهرحسین
گریه دارد از ملال بی حساب ذوالجناح
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- چهارشنبه
- 21
- مهر
- 1395
- ساعت
- 7:5
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه