خونت بنا را بر کرامت میگذارد
بر گردن شمشیر منت میگذارد
این جمله ها که گفته شد وقت وداعت
بر دوش تو بار نبوت میگذارد
میخواست رویت را نبوسد وقت رفتن
اما مگر که این شباهت میگذارد
قدری عطش کن نوش جان هنگام برگشت
وقتی زبان در بین کامت میگذارد
تو ماه رفتی، ماهپاره بازگردی
باتیغ، وحدت سر به کثرت میگذارد
قطعه به قطعه، اربا اربا ... نه! نه این لفظ
سرپوش بر روی مصیبت میگذارد
جان میدهد بابای تو وقت زیارت
آنگاه که صورت به صورت میگذارد
از تو هزاران آه مانده در بساطش
روی عبا نوبت به نوبت میگذارد ...
شاعر : محسن حنیفی
- پنج شنبه
- 22
- مهر
- 1395
- ساعت
- 15:30
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
محسن حنیفی
ارسال دیدگاه