پَریده ای وسط این غزل چرا نیزه
چقدر فاصله داری از این فضا نیزه
ز پیکر تو فقط خون سُرخ می ریزد
به خون پاک شُدی سخت مُبتَلا نیزه
رسیده کار به جایی که نیست در صَحنه
به جز تو که شُده ای عامل بَلا نیزه
به هر کجا نظری کرد راوی امّا دید
زمین پُر است از نیزه و هوا نیزه
و یک نفر که در آن سیل نیزه مدفون شُد
دگر بس است سمتش نیا ، نیا نیزه
هزار تیر و هزاران هزار سنگ و عصا
به روی آن تن پاشیده نیز جا نیزه
تو را به حضرت حقّ نیزه در تنش نَشِکَن
تو ای فرو شُده در پیکر خدا نیزه
وحید کاوند
- سه شنبه
- 4
- آبان
- 1395
- ساعت
- 7:12
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه