السلام ای زین عابدهای حق کردگار
از نوای ادعیه بر دین رساندی اعتبار
از وجود گریهها و نالههای پاک توست
قطرههای اشک ما گر مینشیند بر عذار
آمده در وصف تو هم با دلیل و بی دلیل
گریه میکردی تمام عمر خود را زار زار
ماند بر قلبت همیشه حسرت رزم و نبرد
هرچه باشد بودهای از وارثان ذوالفقار
آمدی بهر نماز دفن بابایت حسین
آمدی مخفی و تنها روی یک مرکب سوار
آمدی و خود نوشتی با سرِ انگشت خویش
یا حسین بن علی کو خفته در خاک مزار
لحظهای که پیش بابایت رسیدی یحتمل
یادت افتادست شبهای علیکنْ بالفرار
یادت افتاد آن شب تلخ پریشان حرم
یادت افتد یک طرف زجر و یتیمی در کنار
یادت افتد آن دو طفلی که همان شب گم شدند
دستهاشان را به هم... دق کرده زیر بوته خار
یادت افتد عمه زینب را چگونه میزدند
یک سپاه از مرد نامحرم وَ زینب بیقرار
صحبت از جمع غنائم بود و ای واویلتا
صحبت از سوغات و خلخال و طلای یادگار
پیرمردی میدوید او در پی یک طفل خرد
تا به مقصودش رسید او ضربه زد با افتخار
دیدهای با چشم خونبارت هزاران روضه را
میشکست از تو دمادم هم غرور و هم وقار
نیست اما در مصیبتهای تو بدتر ز شام
اف به این دنیا و نفرین بر تمام روزگار
سبّ و دشنام و هزاران تهمتی که بر تو خورد
زخم بر قلبت زده آن رقص و آن داد و هوار
غیرتاللهی و با چشم خودت دیدی چنین
چشمهای خیره و رقاصههایی در گذار
فکر و ذکرت در میان کوچهها این نکته بود
«فاصله افتد میان ما و مرد نیزهدار»
گوئیا جامانده خاکستر به پشت گردنت
موت را سوزانده بدجوری به شعله آن شرار
دستهایت بسته بود و جای زخم جامعه
جای وامیکرد و میشد بیشتر بیاختیار
قاتل جان تو که این زهر آتشگونه نیست
قاتلت آن شام بود و صحنههایی ناگوار
شاعر : حسین کریمی
- چهارشنبه
- 5
- آبان
- 1395
- ساعت
- 5:13
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حسین کریمی
ارسال دیدگاه