وارد میکده شد میکده را مست گرفت
نیستها را به نگاه خودش از هست گرفت
بیخود از کرببلا رهگذر شام نشد
حکمتی داشت که شمشیر دعا دست گرفت
من به بیراهه رسیدم ، سحری دستم را
با ابوحمزه ی خود آخر بن بست گرفت
وصله خوردم به کتاب گنه آلوده ای و
نامه ام را شبی از آن همه پیوست گرفت
دم افتادن من بود ولی دستم را
دید این گمشده در آخر راه است ، گرفت
شاعر : محسن ناصحی
- چهارشنبه
- 5
- آبان
- 1395
- ساعت
- 14:0
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محسن ناصحی
ارسال دیدگاه