یعقوبِ کربلا ، همه جا گریه میکنی
حق داری جای آب و غذا گریه میکنی
یک گوشه مینشینی و تا گریه میکنی...
آنقدر گریه دار شما گریه میکنی...
هرکس که هست دوروبرت گریه میکند
با زخمِ روی پلکِ ترت گریه میکند
این بغض سدِ راه نفس در گلو شده
اشکت برای آبِ وضو آبرو شده
سجاده ات کجاست دلت زیر و رو شده
وقتِ شروعِ گریه برای عمو شده
با رفت و آمد علقمه را زود گشته ای
دنبالِ آنچه از بدنش بود گشته ای
اعضا که کاملا ً همه یک جا نبود نه ؟!
چیز زیادی از تنِ سقا نبود نه ؟!
آنهم که بود خوش قدوبالا نبود نه ؟!
اینگونه قبر ورنه معما نبود نه ؟!
چه خاک کرده ای که چنین گریه میکنی
تا میرسی به اُمِّ بنین گریه میکنی...
شاعر : حبیب نیازی
- جمعه
- 7
- آبان
- 1395
- ساعت
- 15:15
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حبیب نیازی
ارسال دیدگاه