نمكِ طعنه به زخم جگرم نگذارید
به زمین خوردم اگر، پا به پرم نگذارید
چقدر سنگ به لب های كبودش زده اید
گریه ام را به حساب پدرم نگذارید
یادتان رفته مگر تشنه بریدید سرش
كاسه ی آب دگر دور و برم نگذارید
نان خشك صدقه پیشكش سفره يتان
آنقدر یك سره منت به سرم نگذارید
عمر این عمه ي دل خسته به مویی بند است
به تماشا سر كوی و گذرم نگذارید
ازدحام سرِ بازار برایش كافی ست
كوچه ها، سر به سر همسفرم نگذارید
شاعر : وحید قاسمی
- جمعه
- 7
- آبان
- 1395
- ساعت
- 15:22
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
وحید قاسمی
ارسال دیدگاه