وقتی طلوع می کنی از شانه ی علی
روشن شدست با نفست خانه ی علی
با آیه های روشن هر سجده ات شدی
زهراترین ستاره ی کاشانه ی علی
نان جو و کمی نمک و بوسه ای ز تو
این بود قوت غالب روزانه ی علی
زینب شدی که زینت دوش پدر شوی
زینب شدی و ساقی میخانه ی علی
مریم ترین قوم پیمبر، رسول صبر
بانوی عشق،حضرت جانانه ی علی
دستم بگیر تا که بیفتم به پای تو
بانو تمام ایل و تبارم فدای تو
بانو بخند تا که خدا مرحمت کند
رحمی به این گدای پر از ماتمت کند
ای راز استجابت آمین عرشیان
باید خدا شفیعه ی دو عالمت کند!!
با آنهمه حیا و وقار و سخا،تو را
یک نسخه ی زنانه ز شاه غمت کند
ای نسخه ی زنانه ی ارباب ما،خدا
ما را فدای چشم تر و پر نم ات کند
نام تو رازرویش گل های نرگس است
جاری شدی که حضرت حق زمزمت کند
جاری ترین ترنم بارانی دعا
دست گدایی من و این دامن شما
وقتی که جذبه ی جنم ات شعله میکشد
شهری به زیر هر قدم ات شعله میکشد
شهری که باتپش تپش خطبه های تو
با هرخروش بیش و کمت شعله میکشد
ای دختر علی،تویی اینگونه خطبه خوان
یامرتضی میان دمت شعله میکشد
عاشق شدیم وشاهدمان این دل کباب
عمریست دل زداغ غمت شعله میکشد
بانوی جود،ای پدر و مادرت کریم
همواره کوره ی کرم ات شعله میکشد
صاحب کرم تصدق علینا که نوکریم
گریان روضه های تو و داغ معجریم
بانوی لحظه های عجیب و غریب شهر
روی شما کجا نگه نا نجیب شهر!
با من بگو چگونه قدت استوار ماند
در بین طعنه های پلید و عجیب شهر
داد از دل تو و سر بازار کوفیان
داد از صدای هلهله های مهیب شهر!
در شام و کوفه زخم دلت را نمک زدند
این مردمان کینه ای پر فریب شهر
با صبر حیدرانه ی خود برده ای عزیز
از کف تمام صبر و قرار و شکیب شهر
قربان استقامت و صبر و حیای تو
چشم من و بهشت کف خاک پای تو
محمد کابلی
- جمعه
- 7
- آبان
- 1395
- ساعت
- 18:35
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه