• جمعه 2 آذر 03


حضرت زینب(س) -( من که جز با تو هوای سفرم هیچ نبود )

1795

من که جز با تو هوای سفرم هیچ نبود
سفرم  بود  ، ولی   همسفرم هیچ نبود

رفت سامانِ من از بی سر و سامان شدنت
با سرت جز  قدمِ ,ِ در به درم  هیچ نبود

نکند فکر کنی خسته ام از راه امّا... 
کاش در کوفه مسیرِ گذرم هیچ نبود!

شهر تعطیل و همه منتظرِ خواهر ِ تو 
سرِ  دروازه  رسیدن  نظرم هیچ نبود!

زینب و رد شدن از بین شلوغی؟اینجا...
اصلا ً  انگار  زمانی   پدرم هیچ نبود

سرِ ، در نیزه ی عباس شده دردسرم
به زبانِ همه غیر  از  خبرم هیچ نبود

معجرم نیست اگر ، شکر خدا نور که هست
پس کسی هیچ نفهمید ، سرم هیچ نبود!!

راه باز است ولی ، باز شده هر چشمی 
راه تا راه به جایی ببرم هیچ نبود 

جگر ِ شیر خدا ، داده خداوند به من 
با تماشای تو دیگر ، جگرم هیچ نبود

چوبه ی محمل و پیشانیِ من بود شکست
رونمای تو از  این  بیشترم هیچ نبود

یا که ماه ِ روی تو نیمه هلالی شده ست
یا که نه ، سوی دوتا چشم ترم هیچ نبود

لطف کن از سرِ نی ، با دل این دخترکت...
جز  صدای  "ابتا"  دوروبرم  هیچ نبود

نان و خرما صدقه میدهد این کوفه به ما
غیرِ دلشوره روی بال و پرم هیچ نبود 

خطبه ی خواهرت از کوفه نفس میگیرد
چادر  و  پوشیه  و  مقنعه  پس  میگیرد

شاعر : حبیب نیازی

  • جمعه
  • 7
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 18:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران