دل را میان کرب و بلا جا گذاشته ست
این زن که "سر به دامن صحرا گذاشته ست"
تفسیر جاودانه آیات نیزه هاست
نورست و بین ظلمت شب پا گذاشته ست
باور نمی کند غم غربت به ' سر' رسید
' تن' را میان معرکه تنها گذاشته ست
باور نمی کند که رسیده ست رد زخم
بر بوسه ای که حضرت طاها گذاشته ست
حالا عقیله رفته و لب تر نکرده است
داغی به قلب علقمه دریا گذاشته ست
او هم شبیه مادر خود زخم کهنه را
در انتظار مرهم فردا گذاشته ست
مینا شیرخان
- سه شنبه
- 11
- آبان
- 1395
- ساعت
- 14:30
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه