اهریمنان نظر به سلیمانی ات زدند
حتی نظر به بی سر و سامانی ات زدند
سنگ تو را زدند به سینه؛ ولی چه سود
آن سنگ را دوباره به پیشانی ات زدند
قرآن رحل نیزه! بگو نهروانیان
یک سنگ نیز بر لب قرآنی ات زدند
حتی تن رسول خدا تیر می کشید
وقتی که تیر بر دل نورانی ات زدند
جمعی ز خانواده ی ابلیس بوده اند
بااین همه تشر به مسلمانی ات زدند
سردرگمم ز کار مورخ،مگر ز تو
حرفی نبود،حرف ز عطشانی ات زدند
افسوس ای بریده گلو! از نفاق وجهل
مهرسکوت را به سخنرانی ات زدند
شاعر : علی حنیفی
- چهارشنبه
- 12
- آبان
- 1395
- ساعت
- 11:31
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
علی حنیفی
ارسال دیدگاه