ای جز به احترام، خدایت نبرده نام
وی سلك انبیا ز وجود تو با نظام
در دست عقل، نور مساعی تو چراغ
بر كام نفس، حكم مناهی تو لگام
از آتش سنان تو یك شعله نور صبح
وز پرچم سیاه تو یك تار زلف شام
فتراك 1 توست عروه وثقی 2 كه جبرئیل
در وی زند ز بهر شرف دست اعتصام 3
گر صورت تو رحمت عالم نیامدی
از حضرت خدای كه دادی به ما پیام؟
چل روز از آن سبب گل آدم سرشته شد 4
تا قصر دین به خشت وجودت شود تمام
ای نقش كرده بر صفحات وجود خویش
عرش مجید نام تو را از برای نام
پر جوش دیگ سینه چه داری كه میپزند
در مطبخ «ابیت 5» تو را گونه گون طعام
در موكب جلال تو از عجز بازماند
روح القدس به منزل الاّله مقام 6
نزدیك تو چه تحفه فرستیم ما ز دور؟
در دست ما همین صلوات است، و السلام
عیسی ز مقدم تو به ایام مژده داد
ازیمن آن سخن نفسش جان به مرده داد
ای كرده خاك پای تو با عرش همسری
ختم است بر كمال تو ختم پیمبری
در معرض ظهور نكرد از علوّ قدر
با آفتاب، سایه شخصت برابری
باد صبا ببست میان نصرت ترا
دیدی چراغ را كه دهد باد یاوری؟
دریای وحی را شده، غوّاص، جبرئیل
جوهر كلام حق و زبان تو جوهری
تو كرده از تواضع درویشی اختیار
وز همّت تو یافته دریا توانگری
بر عزم قاب قوسین 7 اندر دمی لطیف
چون تیربر گذشته زافلاك چنبری
بر راه تو نهاده فلك صد هزار چشم
تا جز فراز دیده او گام نسپری
هر هفت كرده 8 چرخ و به راه تو آمده
بر آرزوی ان كه در او بو كه 9 بنگری
تو بر گذشته فارغ و آزاد از همه
جایی كه جبرئیل ندانست رهبری
بیواسطه رسیده به صندوق سرّ تو
چندان جواهر كرم و بنده پروری
در حضرت الهی چون ما به حضرتت
در بند عجز كرده زبان ثناگری
برهان معجز تو كلام الهی است
نه چون كلیم و ذوالنون از مار و ماهی است 10
ای با علوّ همت تو آسمان زمین
و ای گام اوّلین تو بر چرخ هفتمین
روحالله ار ز آستی مریم آمده است
صد مریم است روح تو را اندر آستین
محبوب حق شد آنكه تو را كرد پیروی
وه كز كجاست تا به كجا منصبی چنین
تقدیر بر كشیده به میزان همّتت
وز پرّ پشّه بود سبك مایهتر زمین
ای تیر دیده دوز تو از كیش "مارمیت 11"
وای سنجق 12 سپاه تو خیل مسوّمین 13
از شرح لفظ تو دهن نقل پر شكر
و زیاد خلق تو نفس عقل عنبرین
عزم درست تو ز پی نصرت صوات
بر هم شكسته لشكر كفر خطا چو چین
پیروزه فلك بنسودی كف وجود
نام «محمّد » ارنبدی نقش آن نگین
آدم كه دانه یی ز بهشتش بدر فكند
از خرمن شفاعت تو هست خوشه چین
ظلمت زدای عالم جانی از آنكه هست
لفظ تو آفتاب و نفس صبح راستین
تلقین ذكر كرده كفت سنگریزه را 14
انبار رزق كرده دلت ظلّ نیزه را 15
من بنده گرچه نظم ثنای تو میكنم
نظم ثنای تو نه سزای تو میكنم
تو فارغی ز مدح چو من صدهزار، لیك
من خود تقرّبی به خدای تو میكنم
خود را بزرگ میكنم اندر میان خلق
نه آنكه خدمتی ز برای تو میكنم
بسیار هرزه گفتهام از بهر هر كسی
اكنون تداركش به ثنای تو میكنم
از بهر نیكنامی دنیا و آخرت
نام بزرگ خویش گدای تو میكنم
من بس نیازمندم و خلق تو بس كریم
روی طمع بسوی سخای تو میكنم
درماندهام به دست غریمان مظلمه 16
دریوزهای ز كوی عطای تو میكنم
ناموس من مبر كه همه عمر پیش خلق
دعوی بندگی و ولای تو میكنم
شرمنده گناهم و آلوده خطا
وآنگه چه آرزوی لقای تو میكنم
دانم كه نا امید نگردم زلطف تو
گر استعانتی به دعای تو میكنم
شرط شفاعت تو ز ما گر كبائر است
با ما بسی متاع از این جنس حاضر است
کمال الدین اصفهانی (خلاق المعانی)
پینوشتها:
1- فتراك: حلقه جلو زین كه شكار بدان بندند- شكارنبد.
2- عروه وثقی: دستاویز استوار.
3- اعتصام: چنگ در زدن.
4-اشاره است به حدیث قدسی: خمّرت طینة آدم بیدیِّ اربعین صباحاً.
5- اشاره است به حدیث نبوی صلّی الله علیه و اله. ابیت عند ربی هو یطعمنی و یسقینی: "شب نزد پروردگارم بسر آوردم، او امر طعام داد و آب نوشانید."
6- اشاره دارد به آیه مباركه: و ما منّا الا له مقام معلوم آیه 163 سوره صافات.
7- اشاره است به معراج و رسیدن به مقام قرب حضرت حق و آیه شریفه 9 از سوره نجم فكان قاب قوسین اوادنی: "تا شد به اندازه پهنای دو كمان یا نزدیكتر،"
8- با هفت قلم آرایش كرده: حنا- وسمه- سرخاب- سفیدآب- سرمه- زرك و غالیه.
9- بوكه : باشد كه، شاید كه.
10- اشاره است به اژدها شدن عصای حضرت موسی(ع) و افتادن حضرت ذوالنون (یونس) به كام ماهی.
11- اشاره است به آیه 17 از سوره انفال: فلم تقتلوهم ولكن الله قتلّهم و ما رمیت اذرمیت ولكن الله رمی.
12- سنجق: علم و درفش و رایت.
13- خیل مسوّمین: در قرآن مجید آمده است: بلی ان تصبر او تنّقوا و یا توكم من فور هم هذا یمددكم ربّكم بخمسة الاف من الملائكة مسوّمین: «فرشتگان نشان داری كه برای یاری مسلمانان به امر خدا آمدند.» (آیه 125، سوره آل عمران(
14-اشاره است به تسبیح گفتن سنگریزه در دست پیامبر صلّی الله علیه و اله.
15-اشاره است به حدیث: بعثت بی یدی الساعة بالسیف حتی بعبدالله تعالی وحده لا شریك له جعل رزقی تحت رمحی و جعل الذل و الصغار علی من خالف امری (جامع صغیر، ج1 ص125).
16-غریمان مظلمه: وام خواهان، آنان كه از سوی دستگاه دیوانی تاوان و غرامت مطالبه میكنند.
- جمعه
- 14
- آبان
- 1395
- ساعت
- 15:12
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
ارسال دیدگاه