حرم جهان من و اسمان مردم بود
همیشه خاطره انگیز و پر تلاطم بود
حرم برای من اغاز راه رفتن شد
شما معلم و تشویق من تبسم بود
سرود چک چک باران و سنگ مرمرها
و کودکی که سرش زیر چادری گم بود
تو را مخاطب حرفم همیشه می دیدم
چقدر بین من و چشمتان تفاهم بود
سه بخش بود “محبت” دلم به من میگفت
پدر و مادر و بخشی امام هشتم بود
“دلم برای خودم تنگ میشود” وقتی
ضریح کودکی ام کاسه های گندم بود
تمام خاطره های سپید من اینجاست
شب و حرم و فرشته که در ترنم بود
کجاست لهجه صاف دهاتی ام امروز
که در ضمیر وجودم هر انچه گفتُم بود
سخاوت ابدی تو سهم این خاک است
و دست های شما ابروی افلاک است
شاعر : حسن کردی
- جمعه
- 14
- آبان
- 1395
- ساعت
- 16:8
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
حسن کردی
ارسال دیدگاه