رنگ سپید رنگ حنای سرت شده است
لب بسته ای و خون دلت ساغرت شده است
خطبه بخوان به رقص درآور کلام را
نهج البلاغه مشتری منبرت شده است
سرچشمه ی کرامت و لطف کریم ها!
کوثر دخیل گوشه ی چشم ترت شده است
از نسل دختر تو امامت ادامه یافت
پیغمبری و فاطمه ات کوثرت شده است
من برگ زردی از شجره نامه ی توام
خار و خسی که آمده و نوکرت شده است
چشمی که گریه کرده، تو را، یا حسین را
لبریز لطف و مرحمت مادرت شده است
قلب حسین پیش تو جامانده در بقیع
قلب حسین مقبره ی اطهرت شده است
غیر از ضریح کهنه، ضریح نو حسین
مشتاق پایبوسی خاک درت شده است
خون حسین نام تو را دم گرفته است
گودال هم برای تو ماتم گرفته است
دردت زیاد بود و برایت دوا نبود
زخمی عمیق تر ز غم کوچه ها نبود
دیوار کوچه نیز به تو طعنه میزند
سنگ صبور گفتن آن ماجرا نبود
عرش خدا تحمل آن داغ را نداشت
گر شانه ی خمیده ات آنجا عصا نبود
اما شهادتین لبت اینچنین سرود
داغی بزرگتر ز غم کربلا نبود
روزی شبیه روز حسینت نمیشود
جسمت کبود بود ولی زیر پا نبود
رنگ سپید گر چه به موی تو چنگ زد
زلفت به دست باد نبود و رها نبود
آخر به دامن پسرت سر گذاشتی
دیگر سخن ز نیزه و طشت طلا نبود
تو پاره پاره ی جگرت بین طشت ریخت
نه...پاره پاره ی جگرت در عبا نبود....
غارت زده است چون حسنش را ز دست داد
انگشتری و پیرهنش را ز دست داد
شاعر : محسن حنیفی
- سه شنبه
- 18
- آبان
- 1395
- ساعت
- 20:48
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
محسن حنیفی
ارسال دیدگاه