میلاد یاس
نرگس آن شب انتظار یاسمن را می کشید
ابر نازی سایه سرو چمن را می کشید
ماه در شام غمش درآسمان می دید خواب
می زند سنجاق عشقش را به زلف آفتاب
یا اقاقیهای عاشق ایستاده صف به صف
دسته ای سوزانده عود ودسته ای هم کف به دف
از زمین سامره باد یمانی تا وزید
یوسف از فرط شعف انگشت دستش را برید
هیچ کس جز چشم نرگس این تجلی راندید
ناگهان رخساره سلطان گلها شد پدید
هاتف شوریده زد بر سینه داغ عاشقی
خوانده خیر مقدمش درکوچه باغ عاشقی
مژده ای یاران عاشق یار خوش عهدیست این
گل بی افشانید امشب حضرت مهدیست این
از طلای کاکلش هم سیم وهم زر ریخته
لوح محفوظ خدا بر گردنش آویخته
بر تنش مریم لباسی از زبر جد دوخته
بر لبش روح القدس آیات حق آموخته
لب مگو معجونی از شهد سراب و سلسبیل
می چکد از لعل مستش شیر خرمای نخیل
حضرت داود تصنیف جدیدی ساز کرد
باسلیمان نبی تا مهد او پرواز کرد
موسی از سینا به سینای جمال اوشتافت
خواست زود آید هزاران موج دریا را شکافت
خضر آب زندگانی را رها کرد ونخورد
پیش قطره قطره آب دهانش کاسه برد
این خبر آفاق را پر کرد واز هر شهر وکوی
آمدندی بر تماشای رخ آن ماه روی
روز وشب نرگس به صحن باغ می خواند این دعا
یاسمن را از حسودان چمن پنهان نما
حق ورا از لطف از چشم حسودش دور کرد
غنچه را در هاله ای از نور خود مستور کرد
رفت و رفت از دیده چشم انتظاران شد پنهان
حلقه عشاق شد بی روی یار مهربان
سیب جایش را به برگ زرد پائیزی سپرد
سوخت جان لاله واز غصه هجرش فسرد
- یکشنبه
- 4
- تیر
- 1391
- ساعت
- 6:50
- نوشته شده توسط
- سیدمهدی هاشمی نسب
ارسال دیدگاه