نفسی به خون جگر زدم ، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریج گمشده سر نهم ، شب خویش وقف دعا کنم
نه ملازمی و نه همدمی ، مگر آنکه در شب بیکسی
چو شهید کوفه به چاه غم ، پر و بال گریه رها کنم
به خدا که شمع شکستهای ، به بقیع جان من آورید
که به آستانه ی مجتبی ، همه زخم کهنه دوا کنم
غم مجتبی کِشَدم به خون ، که غریب خانه ی خویش بود
و من این ترانه ی غرق خون ، به کدام واژه ادا کنم
من و حضرتِ تو شکسته دل ، که اگر عدو زندت به تیر
به فدای پیکر پاک تو ، دل خود سپر به بلا کنم
اگر از غم تو نفس زنم ، همه اشک و آتش و خون شوم
بکشم به خون همه را چنان ، که مدینه کرب و بلا کنم
تو به خُلق و خِلقت احمدی ، تو صبور آل محمدی
غم کربلای دگر شود ، چو زبان به زخم تو واکنم
تو جگر دریده و من غمین ، من و داغ لحظه ی آخرین
به چه روی زینب خسته را ، به عیادت تو صدا کنم ؟
غلامرضا کافی
- دوشنبه
- 1
- آذر
- 1395
- ساعت
- 17:1
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه