بر روی نیزه ها چقدر جابجا شدی
اصلا چرا چنین هدف سنگ ها شدی
حالا خودت بگو برادر نیزه نشین من
این چندمین شب است که از من جدا شدی ?
دزدیدنت زمن که زمن دور گشته ای
باور نمی کنم که شما بی وفا شدی
در مجلس شراب و می و رقص و خنده ها
بر تشتی از طلا نشستی و وقتی که پا شدی
دیدم که خیزران به لبت زخم ها زده
اصلا چرا زنیزه اعدا جدا شدی ?
ای روضه خوان کرببلای تو جبرئیل
تو علت چکیدن اشک خدا شدی
شاعر : یاسر مسافر
- دوشنبه
- 1
- آذر
- 1395
- ساعت
- 17:47
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
یاسر مسافر
ارسال دیدگاه