این قدر دختر بابایی من را نزنید
همه ی هستی و دارایی من را نزنید
قرص ماه است چه جوری دلتان می آید ؟
جلوه ی کامل زیبایی من را نزنید
شده رنگ رخ او مثل کبودی تنش
نازک این لاله ی صحرایی من را نزنید
از غم دختر من عرش به هم می ریزد
بی سبب ماه تماشایی من را نزنید
همه با هم به سوی باغ تهاجم نکنید
آه این یاس مسیحایی من را نزنید
بوی زهراست که پیچیده در این ویرانه
دختر کوچک شیدایی من را نزنید
نانجیبان گل دردانه ی من نورسته ست
این سه ساله گل زهرایی من را نزنید
شاعر : محمد مبشری
- دوشنبه
- 1
- آذر
- 1395
- ساعت
- 18:12
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد مبشری
ارسال دیدگاه