بی تو جا مانده ام از قافله،بابا چه کنم؟
جسمم آزرده شد از سلسله، بابا چه کنم؟
گیرم از این همه غم، دل برَهانم،امّا
بی تو آشفته از این فاصله، بابا چه کنم؟
می کِشد موی مرا دشمن و گوید که بیا
تو بگو پایِ پراز آبله، بابا چه کنم؟
نالۀ مادر و گودالِ غم و خندۀ خصم
نرود یاد من آن هلهله، بابا چه کنم؟
شد دوتا قامتم و بی تو نشستم به نماز
سِرِّ قدقامت هر نافله، بابا چه کنم؟
جگرِ غمزده ام را همه دم سوزانده
داغ تیری که زده حرمله ، بابا چه کنم؟
هرقدم با نوک پنجه بروم راه زدرد
پای پر آبله، جز هِروله، بابا چه کنم؟
همۀ توشه ام این چادر خاکی است،ببین
بیش از این نیست مرا راحله، بابا چه کنم؟
همچنان میخ در و سینۀ زهرا، دل من
سوخت در تاب و تب غائله بابا چه کنم؟
مشکلی هست اگر قافله را ، دوری توست
تو بگو پاسخ این مسئله، بابا چه کنم؟
مجتبی تاجیک
- دوشنبه
- 1
- آذر
- 1395
- ساعت
- 18:28
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه