جز سر کوی تو ای دوست ندارم جایی
در سرم نیست به جز خاک درت سودایی
بر در میکده و بتکده و مسجد و دیر
سجده آرم که تو شاید نظری بنمایی
مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ
غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشایی
این همه ما و منی، صوفی درویش نمود
جلوه ای تا من و ما را ز دلم بزدائی
نیستم نیست، که هستی همه در نیستی است
هیچ و هیچ که در هیچ نظر فرمایی
پی هر کس شدم از اهل دل و حال و طرب
نشنیدم طرب از شاهد بزم آرایی
عاکف درگه آن پرده نشینم شب و روز
تا به یک غمزۀ او قطره شود دریایی
منبع:سایت هیئت باب الحوائج
- دوشنبه
- 5
- تیر
- 1391
- ساعت
- 12:53
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه