• جمعه 31 فروردین 03

 علیرضا خاکساری

پیامبر_اعظم_ص_مدیحه -( طبع خشکیده را حیات ببخش همه ی شهر را غزلخوان کن )

1379
-1

طبع خشکیده را حیات ببخش همه ی شهر را غزلخوان کن 
خیر مقدم , خوش آمدی ای عشق! عاشقی را دوباره بنیان کن
 
همه ی چشم ها به چشم تو و  دامن غرق نور آمنه است
چشم وا کن عزیزعبدالله مادرت را به غمزه مهمان کن 

همه دم ای موحد آگاه میچکد از لب تو بسم الله 
بنشین و به ریش کفر بخند خواب هر خسرو را پریشان کن 

نه فقط اینکه طاق کسری را همه ی شهر را به لرزه درآر
نظری سوی هرچه کنگره کن هرچه آتشکده ست ویران کن 

جاهلیت امان مان را برد سیل ظلم و خرافه راه افتاد 
کشتی ات را نشان بده ای نوح و دوباره مهار طوفان کن 

آی موسای بی عصای ما باز هم ساحران همه جمع اند 
معجزات نهفته ی خود را از دل آیه ها نمایان کن 

داده بودند این بشارت را که مسیحی ز راه می آید 
از غم و غصه ها فلج شده ایم درد ما را بیا و درمان کن
 
علت خلق هر غزلواره ! ای رسول میان گهواره !
" أسلموا" را بخوان به لهجه ی خود همه ی شهر را مسلمان کن 

برکت از نگاه تو جاری لب ما تشنه ی ترحم تو
لطف کن ای پیمبر رحمت سفره ی خلق را پر از نان کن 

تو همانی که برگزیده شدی بعد یک اربعین رسیده شدی 
دست داری در عالم خلقت ولی از چشم شور کتمان کن

عَجَزَ الواصِفونَ عَنْ صِفَتِکْ ماعَرَفْناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک 
تا به سجده مرا نیفکندی قدر خود را به جبر پنهان کن 

تو نه تنها مرا "ولی" هستی تو نبی مَعَ العَلی هستی 
یاعلی را همیشه پیوست آیه های نجیب قرآن کن 

به صلاح است اگر اجازه بده تا عجم سهم خویش را ببرد
رحمت واسعه ! قنوت بگیر "روزبه "را "جناب سلمان" کن 

چندفصلی ست خشکسالی هاکار داده ست دستمان آقا
چشمه ی چشم مان ندارد اشک جان زهرا دعای باران کن 

به دعایی فقط بسنده نکن برو بر منبر و نصیحت کن
ماهمه تشنگان موعظه ایم لذت فیض را دوچندان کن  

از زمانی که باخبر گشتم سر به زیر تو سربلند شده
آمدم تا اسیر تو باشم مور دربار را سلیمان کن 

شاعر : علیرضا خاکساری

  • جمعه
  • 26
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 8:41
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران