ناگهان قید قیل و قال زدم
پرسه در عالم خیال زدم
به کتاب غزل که فال زدم ...
تا به اوج کرانه بال زدم
سرخوشم از همین طرب هایم
میخورم یک به یک رطب هایم
ماه روی زمین هویدا شد
خشکسالی بدل به دریا شد
بارور نسل پاک زهرا شد
مایه افتخار دنیا شد
پسری ذوالنعیم آمده است
شاه عبدالعظیم آمده است
به حضورت سلام یا سید
احترامی مدام یا سید
حرف من یک کلام یا سید
شاهی و من غلام یا سید
سایه ات بر سر محبان است
مثل ابری که غرق باران است
آمدی شهرری گلستان شد
پایگاهی برای قرآن شد
حرمت کربلای ایران شد
قبله مردمان تهران شد
کاش قبرم در این حرم باشد
ضامنم حضرت کرم باشد
سیدی از تبار زهرایی
ری شد از مقدمت مسیحایی
تا تو هستی نمی روم جایی
چون امیر قبیله مایی
گفته در شانتان گل زهرا
که تو هستی "وَلیُنا حَقٰا"
با ورودت صفا به پا کردی
حوزه علمیه بنا کردی
تو مرا بنده خدا کردی
شهرری را تو کربلا کردی
شده ام از اهالی شهرت
می برم فیض از یم بحرت
جان عالم فدای رضوانت
به فدای رواق و ایوانت
علمای زمانه حیرانت
طیب و حق شناس مهمانت
در حریمت چه لذتی بردم
از غذاهای حضرتی خوردم
چه رواقی چه گنبدی داری
خوش به حالت چه مرقدی داری
خادمان زبانزدی داری
سیل زوار بیحدی داری
حرف صحن و سرا شده ای وای
صحبت از مجتبی شده ای وای
کاش قبر حسن بنایی داشت
کاش هم صحن و هم سرایی داشت
کاش یک گنبد طلایی داشت
روضه خوانهای باصفایی داشت
ری کجا و بقیع خاک آلود
کاش هیئت مدینه مهمان بود
شاعر : حبیب باقرزاده
- شنبه
- 25
- دی
- 1395
- ساعت
- 8:35
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حبیب باقرزاده
ارسال دیدگاه