دستم نمیرود به تمنای این و آن
چشمم نمیکشد به تماشای این و آن
یوسفندیدهها هوس چهره میکنند
این دل نمیخورد به زلیخای این و آن
عاشق نگشتهاند دو چشمی که هرزهاند
بینا نشد نگاه، ز دنیای این و آن
رخسار تو کجا، اثر دست ما کجا
رویت شبیه نیست به سیمای این و آن
□□□
باید که گریه کرد بر احوال زار خویش
مؤمن مگر گناه کند پای این و آن
غیبت خطای هر شب و هر روزمان شده
تا کی کنیم، سیرخطاهای این و آن
خود غرق مشگلیم در اطراف خویشتن
اما کنیم حل معمای این و آن!
دستی بکش تو بر سر ما یابن فاطمه!
خسته شدیم ما ز تسلای این و آن
ما با توییم و جان به کف نایب توییم
ما را رها مکن به تولای این و آن
ما دست از سلالهی زهرا نمیکشیم
بالای سر قداستِ فتوای این و آن
حالا که فوجفوج همه کربلاییاند
یک عده میروند کلیسای این و آن
بانک و حساب خارجی و مرجعیت و
تعظیم تا کمر، به تقاضای این و آن
دنیا در آستانهی فتحالمبین ما
ما در پی مذاکره و رأی این و آن
برگرد ای عزیز سفر کرده، کعبه شد
با غربتی عجیب مصلای این و آن
شاعر : محمود ژولیده
- شنبه
- 25
- دی
- 1395
- ساعت
- 11:2
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه