• پنج شنبه 20 اردیبهشت 03

 یوسف رحیمی

امام زمان(عج)مناجات -( از زلف پریشان تو دارم گله چندان )

1724
2

از زلف پریشان تو دارم گله چندان
از زلف پریشان تو از زلف پریشان

زلفت گره انداخته در کار دلم سخت
ای دوست مرا از سر خود وا مکن آسان

پنهان نکند راز مرا پرده‌ی اشکم
عمری‌ست که دل باخته‌ام، از تو چه پنهان

از عشق تو در آتشم، از آتش عشقت
حیرانم و حیرانم و حیرانم و حیران

یک شهر شود در پی‌ات آواره‌ی صحرا
کافی‌ست که من سر بگذارم به بیابان

هر لاله گرفته‌ست قنوت آمدنت را
این خاک ندیده‌ست به خود بعد تو باران

بازآی که در مقدم تو جان بفشانم
من زنده از آنم که به عشق تو دهم جان

شاعر : یوسف رحیمی

  • شنبه
  • 25
  • دی
  • 1395
  • ساعت
  • 11:20
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران