• یکشنبه 2 دی 03


اشعار شهادت حضرت رقیه(س) -( با سر رسیدی بی سر گودال بابا جان )

4737
4

با سر رسیدی بی سر گودال بابا جان
از ذوق دارم میروم از حال بابا جان

حس میکنم جا خوردی از وقتی مرا دیدی
راحت بگو در صورتم بابا چه ها دیدی

پا تا سرم را بعد تو غم ها عوض کرده
آن دختری که داشتی خیلی بد آورده

یادت می آید شانه و موی کمندم را
در بین دختر بچه ها قد بلندم را

شانه به غارت رفت مویم سوخت درهم شد
 قدم دم خیمه به زیر چکمه ها خم شد

یادت می اید چشم هایم آسمانی بود
کارم فقط در پیش تو شیرین زبانی بود

حالا ببین خون مردگی چشم هایم را
لکنت زبان و لرزش بین صدایم را

یادت می آید بازوی من بوسه گاهت بود
هر روز طاق ابروی من بوسه گاهت بود

شلاق ها پیچیده محکم دور بازویم
بابا رد انگشتری مانده به ابرویم

یادت می آید دست بوست میرسیدم من
بین حیاط خانه دائم میدویدم من

نه لب برایم مانده تا که بوسه بردارم
نه میدوم از بس پدر درد کمر دارم

یادت می آید که ستاره گوش من کردی
روز تولد گوشواره گوش من کردی

پاره شده در وقت غارت لاله ی گوشم
شدگوشواره آلت قتاله ی گوشم

یادت می آید بود پشت پرده ها جایم
با دستهای خود حنا بستی به پایم

یادت میاید ای پدر زهرای تو بودم
پیش همه انسیه الحورای تو بودم

در کوچه بن بست سیلی بی هوا خوردم
روی شتر از پیرزنها هم عصا خوردم

یادت می آیدچند معجر داشتم روزی 
یک چادر گلدار بر سر داشتم روزی

با زور چادر را کشیدن از سرم بابا
یک آستین پاره می شد معجرم بابا

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 3 محرم 95

  • جمعه
  • 1
  • بهمن
  • 1395
  • ساعت
  • 16:42
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران