صداي پاي بهار آمد
بيا كه كوه وقار آمد
به قلب عاشق قرار آمد
به حقپرستي عيار آمد
به عرش حق همجوار آمد
به كربلا تكسوار آمد
رسولي و كربلا كتابت
نگيني و عالمي ركابت
رسيده پيغمبري دوباره
به عاشقان دلبري دوباره
اميري و سروري دوباره
ادامهي كوثري دوباره
چه گويمش؟ حيدري دوباره
و فاتح خيبري دوباره
نه احمدي و نه حيدري تو
شعاعِ "الله اكبري" تو
نشسته در ذهن من خيالت
ميان چشمان من جمالت
منم گرفتار دام خالت
تمام فكرم شده وصالت
منم اسرت منم وبالت
تو شاهزاده تو با اصالت
نه تو خدايي و نه جدايي
كه الحق از نسل مرتضايي
منم مريض و تويي مسيحا
منم غلام و تو هستي آقا
تمام عالم نم و تو دريا
تو عشق حيدر تو قلب زهرا
تو وارث خلق و خوي طاها
تو برتري از توهم ما
كران نداري و بيكراني
تو فرق داري اي آسماني
حسين شد مست شهد كامت
ملائكه در صف سلامت
صنوبر است اين و يا كه قامت
چه قامتي! پا به سر قيامت
ببر كه جانم بهاي جامت
فداي چشمت فداي نامت
تو همنشين ستارههايي
اذان سبز منارههايي
تو بر وجود خدا دليلي
ذبيح لب تشنهي خليلي
تو اذن پرواز جبرئيلي
تو كوثري و تو سلسبيلي
بدون همتا و بيبديلي
از ايل باراني و اصيلي
تجلي سرمدي به قرآن
"علي" ولي "احمدي" به قرآن
از عقلم امشب خبر ندارم
به جز دل دربهدر ندارم
پرندهام بال و پر ندارم
بدون عشقت ثمر ندارم
بجز به دستت نظر ندارم
سر از در خانه بر ندارم
نهال دل را كجا بكارم؟
مني كه جز تو كسي ندارم
امان كه روزي تو بين صحرا
تنت شد از كينه ارباً اربا
به خاك افتاد سرو رعنا
صداي خنده صداي اعدا
و ناتوان زانوان آقا
رسيد عمه به داد بابا
تمام صحرا پر از تن توست
و خون بابا به گردن توست
تو را به چشمان خود كشيد و
يكي يكي بر عبات چيد و
از اين جهان بيتو دل بريد و
شهادتش را به چشم ديد و
صدا زد از خيمه نااميد و
به قتلگاه عمهات رسيد و
شكست از داغ رفتن تو
هزار چشمه شده تن تو
محمد بختیاری
منبع:سایت شعر شاعر
- شنبه
- 10
- تیر
- 1391
- ساعت
- 5:47
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه