با جمالی برتر از خورشید و ماه    
	آمد و بوسید خاک پای شاه
	گفت: من سیر آمدم از زندگی    
	نیستم در دل، دگر تابندگی
	شاه چون جان، تنگ بگْرفتش به بر    
	گفت: ای از رفتنت دل، شعلهور!
	
	سستپیمانی برِ عشّاق نیست   
	سختجانی، شیوهی مشتاق نیست
	تا نباشد غیر حق در دل دگر    
	از تو هم برداشتم دل، ای پسر! 
- شنبه
 - 10
 - تیر
 - 1391
 - ساعت
 - 14:11
 - نوشته شده توسط
 - جواد
 

                
                
                                
                                
                                
                                
                                
                                
    
    
    
    
                
                
ارسال دیدگاه