قسمتم نیست ببوسم قدمت را انگار
بر سر دوش بگیرم علمت را انگار
هر زمان غرق شدم در دل دریای گناه
دیدم از دور می آید کرمت را انگار
***
از داغ یار در سفرم اشک می رود
تا آستانه ی جگرم اشک می رود
باران گرفت و حال دو چشمم خراب شد
از ناودان پلک ترم اشک می رود
- جمعه
- 29
- بهمن
- 1395
- ساعت
- 8:53
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه