طوبای مرتضی که زمانی رشیده بود
دیگر زتندباد بلا قد خمیده بود
غرق سکوت خسته و مجروح و بی نفس
شمعی که قطره قطره به اخر رسیده بود
حتی برای حرف زدن هم توان نداشت
طوفان شعله ها نفسش را بریده بود
تنها شراره دلش این بود که چرا
کار علی به خانه نشینی کشیده بود؟
جای رسول در عوض لیله المبیت
با جان خویش جان علی را خریده بود
ان روز درد غنچه خود را به خاک سرخ
بعد از جسارت در و دیوار دیده بود
داغ عظیم ناحله الجسم را علی
تنها به شانه در شب دفنش کشیده بود
شاعر : حسن کردی
- دوشنبه
- 2
- اسفند
- 1395
- ساعت
- 19:43
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حسن کردی
ارسال دیدگاه