امشب خدا مهر و قمر را اختری داد
خمخانه ناب ولا راساغری داد
بحر سخاوت را ثمینه گوهری داد
حجب و حیا را بار دیگر مظهری داد
بر ام اب از سوی حق زین اب آمد
زینت فزای عرش اعلا زینب آمد
شد زینت آغوش زهرا دختری ناز
منظومه دلدادگی و مخزن راز
دریای احساس و نماد صبر و اعجاز
کو از ازل شد با غم و اندوه دمساز
سرمست از فیض وجودش عالم عشق
گلبوسه می گیرد ز رویش خاتم عشق
آرام می گیرد جهانی در پناهش
در جستجوی دلبری باشد نگاهش
بی تاب دیداراست رخسار چو ماهش
زمزم روان شد از دو چشمان سیاهش
هر چند بر اهل ولا او نور عین است
لیک از ازل دلداه روی حسین است
تا دید روی ماه دلبر خنده سر داد
از راز خود اینگونه عالم را خبر داد
یک عالمه تفسیر در این مختصر داد
نخل امید و آرزوی او ثمر داد
یک روح اما در دو پیکر شد پدیدار
این عاشق و معشوق را حق شد خریدار
آری چو زینب دلبری دیگر نیاید
در ماسوا چون او دگر خواهر نیاید
از مادر گیتی چو او دختر نیاید
داغ و مصائب را چو او مادر نیاید
طاهر چه گوید از جلال و قدر زینب
شد عالمی مدحت سرا از بهر زینب
شاعر:ابوالفضل آردیان طاهری
- دوشنبه
- 2
- اسفند
- 1395
- ساعت
- 19:53
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه