ای دوا بر دردِ بی درمانِ عالم فاطمه
ای که باشد فضه ات استادِ مریم فاطمه
بر مزارِ بی نشان و مخفی ات تا روز حشر
انبیاء هر دم ببارند اشکِ نم نم فاطمه
آتشِ قهر الهی جمله میگردد خموش
نوکرت گر پا گذارد در جهنم فاطمه
آسمان خون گریه کرد و قلب پیغمبر شکست
تا شدی در کوچه ها بی یار و همدم فاطمه
از میان کل داروهای هستی مهرِ تو
می شود بر زخمِ ما هر لحظه مرهم فاطمه
شاعر : سیروس بداغی
- دوشنبه
- 14
- فروردین
- 1396
- ساعت
- 15:30
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
سیروس بداغی
ارسال دیدگاه