سائلی بیچاره ام در بین راه افتاده ام
بی کس و تنها شدم بی سرپناه افتاده ام
باید امشب گریه ی سیری کنم بر حال خود
بی حیایی کرده ام در قعر چاه افتاده ام
هر چه دادی آبرویم در عوض هر روز و شب
آبرویت برده ام حال از نگاه افتاده ام
دردسرشد این دو چشمی که به هرجارفته است
دیگر از حال دعا و اشک و آه افتاده ام
بر زبان گفتم تو را میخواهم اما در عمل
هی دلت خون کردم و در اشتباه افتاده ام
ناله هایم بین روضه بی اثر مانده ز بس
بعد هیئت ها دوباره در گناه افتاده ام
خسته ام از این گرفتاری ببین شرمنده ام
در بغل گیرم که من بی تکیه گاه افتاده ام
چاره ی کارم فقط راهی شدن تا کربلاست
باز یاد آن حریم و بارِگاه افتاده ام
خواب دیدم از دم باب الحسین بر سر زنان
رفتم و با گریه پایین پای شاه افتاده ام
وای از آن لحظه ای که خواهری ناله زده
بی برادر در میان یک سپاه افتاده ام
روح الله پیدایی
- جمعه
- 22
- اردیبهشت
- 1396
- ساعت
- 12:30
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه