اشک ریزان در کنار بستری پیغمبر است
همسر چون جان او نالان میان بستر است
آنکه بوده یارومونس،حامی همواره اش
عمر پر سودش کنون در لحظه های آخر است
گوش جان را می سپارد بر وصیتهای او
رفتن جان از تن جانان براو ناباور است
آیه ی امن یجیب آید به لبهای رسول
جان فدای او که اینسان دل غمین ومضطر است
سالها بوده خدیجه بهر او سنگ صبور
حال خونین قلب مولا از فراق دلبر است
گفت بانو بر پیمبر لحظه های آخرین
این دلم آشفته بهر سرنوشت دختر است
مادری در احتضارست وکنار بسترش
فاطمه مشغول ذکر وای مادر مادر است
آه از آن دم که پیغمبر به اشک چشمها
گرم غسل همسرش همراه تنها دختر است
بعدمادر فاطمه ام ابیها می شود
جان فدای دختری که بهر بابا مادر است
روزهایی می رسد زهرا پدر داده زدست
بهر دلداری او آتش فتاده بر در است
غسل همسر بار دیگر می شود تکرار لیک
آنزمان مشغول غسل جسم زهرا حیدر است
شاعر : اسماعیل تقوایی
- یکشنبه
- 14
- خرداد
- 1396
- ساعت
- 10:4
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه