مسلماً تو با نبی برادری
نیافتم برای تو برابری
خودت که جای خود نیافتم علی
میان روزگار خویش قنبری
قیامتی به غیر قامت تو نیست
و نیست غیر چشمهات محشری
حسین در نماز روی دوش تو
میان عرش می رود چه منبری
تمام، تو ازل تویی ابد تویی
امام ، تو ، تو اولی تو آخری
تو غالبی تو قاهری تو فاتحی
تو حیدری تو حیدری تو حیدری
چه می شود که با خودت میان جنگ
جناب ذوالفقار را بیاوری
نشان بده که در جهان به جز خودت
نبوده است تا کنون دلاوری
سری تکان بده ببین میان جمع
نمانده است روی پیکری سری
علی برای دست گرمی آمده
برای او بیاورید لشکری
و دستمال زرد بسته بر جبین
کجاست قلعه ای کجاست خیبری
حریف جنگ را برای مرتضی
هنوز در جهان نزاده مادری
آهای عَمر عبدود! غلاف کن
بس است جای دیگری مصاف کن
شاعر : مجید تال
- جمعه
- 19
- خرداد
- 1396
- ساعت
- 14:27
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مجید تال
ارسال دیدگاه