همین که رزق شب ما دعای حیدر شد
زمان فیض گدا زاده ها مقدر شد
ز شوق تا سحر آنقدر پر زده جبریل
که کوچه های مدینه تماماً از پَر شد
تبرکی خدیجه در آسمان چرخید
همین که فاطمه زمزم چشید و مادر شد
سلام خیل ملائک از آستانه عرش
به اولین نوه ی خانه ی پیمبر شد
به دست حور الامین تا که جان شد صدقات
صدای گریه ی کودک بلند شد ، صلوات
خدا که هوش مرا برده از دعای حسن
کشانده پای لبم را به خاک پای حسن
اگرچه پُر شده دستم همیشه حرفی نیست
عطا اگر نکند هم منم گدای حسن
بنای کار کرامات حق به هم میریخت
اگر که بود کس دیگری به جای حسن
به سبزی قدمش غبطه میخورد جنت
اگر کشیده شود بر زمین عبای حسن
منم جذامی شهری که شهریارش اوست
پیاده آمدم اینجا که سفره دارش اوست
هر آنکه جذبه ی عشق تو در بغل دارد
هزار چشمه ی احلی من العسل دارد
میان گور تنش در عذاب میلرزد
هر آنکسی که به تو عقده در جمل دارد
بگو که صلح تو اعلام جنگ کرب و بلاست
اگر کسی سر سوزن سر جدل دارد
از آبروی خودت کرده ای فقط انفاق
ولیّ امر حسینی بدون هیچ اغراق
شاعر ناشناس
- جمعه
- 19
- خرداد
- 1396
- ساعت
- 21:27
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
ارسال دیدگاه